سینما چشم های «فرامرز قریبیان» است!
فرهنگی هنری
بزرگنمايي:
آریا بانو - سینما چشم های «فرامرز قریبیان» است!
سایز متن الف الف
لینک کوتاه در کلیبرد کپی شد! http://akhr.ir/6055973
k ١.٦
٢
فیلم نیوز / سختترین کارِ زمانه، نوشتن از فرامرز قریبیان است. بازیگری که چند دهه -از گوزنها تا به امروز- پیرامونِ او ستایشنامههای بسیاری نگاشته شده و سیمرغهای بسیاری به دستان او رسیده است. نوشتن از کسی که بزرگان در ستایشاش قلمها زدهاند و گفتنیها را گفتهاند، هیچ آسان نیست.
برای شناخت قریبیان و ورود به جهانِ او، باید بخش کوتاهی از بیوگرافیاش را دوباره خواند:
«قریبیان متولد 1320، تهران، شهر ری، در جوانی راهی آمریکا میشود و در رشتهی بازیگری، به مدرسهی ویژوالآرتِ آمریکا میرود و در کنار کسانی مینشیند که تعدادیشان، چندی بعد، تبدیل به بزرگان سینمای هالیوود میشوند.» این، نقطهی مهم و کلیدی در شناختِ جایگاه و کاراکترِ واقعی قریبیان است. بچهی پایینشهرِ تهران، بچهی فضا و اتمسفرِ فقر و بیپولی و رنج و خاک و خون و عاشقانه و رفاقت و شکست، به یکباره در جوانی، سر از آمریکایی درمیآورد که سینمای کلاسیکاش آن زمان، در اوج یکّهتازی و تاریخسازی بوده است. به همین دلیل، قریبیان خوش هم به مرور، ترکیبی میشود از خصوصیاتی به ظاهر متضاد. ترکیبی از سنت و مدرنیته، ترکیبی از روستا و شهر، ترکیبی از یاغیگری و پرنسیب، ترکیبی از شناختِ بدویّت و تمدّن، ترکیبی از ایران و غرب، و نیز، ترکیبی از تهران و کالیفرنیا. این ترکیب، به مرور، او را تبدیل به کاراکتری ویژه میکند که حتی روی پردهی سینما، رازآلود مینمایَد و به سادگی قابل فهم و تصرّف نیست.
از فرامرز قریبیان چه باید نوشت؟ مردی در آستانهی 80 سالگی، با 70 فیلم در کارنامهاش، که در کنشهای بیرونیاش، تا به امروز هیچگاه شبیهِ «محیط» نبود. هیچگاه موجسوار و فرصتطلب نگشت. این پرنسیبِ شخصی او در زندگی، روی پردهی سینما هم، خودش را نشان داد. بازیگری که کاراکترهای بسیاری را جاودانه کرد و نگاهِ تاریخِ سینمای این سرزمین را به سوی خود دوخت. و سینما همین است، همهچیز را لو میدهد! بازیگرانِ «دروغ» و «ریاکار»، هرچند تکنیک بدانند و اکتسابی آموخته باشند، روی پردهی سینما، سرانجام جایی، دروغین بودنشان بیرون میزند و تصنّعی میگردند و ناگریز، مخاطب را پس میزنند. در مقابل، انسانِ اصیل و خودساخته از جنس قریبیان و قریبیانها، آنجا که برای نقشِ یک «انسان»، و برای نقشِ قهرمانمحور در یک فیلم، از جان مایه بگذارند، در هر نما، پردهی نقرهای را، و همچنین دل مخاطب را، با خود همراه و همدل و همداستان میکنند.
این جملهی آلفرد هیچکاک است: «از زمانی که «صدا» وارد سینما شد، سینما مُرد!». هیچکاک، فیلمسازی است که با فیلمهایش، تاریخِ سینما را به قبل و بعد از خود تقسیم کرده ولی سرانجام، بر این گمان شد که سینما، تماما هنرِ «تصویر» است، نه صدا. مدعی شد که سینما یعنی عکاسیِ متحرک، نه هنرِ دیالوگ و بیان. در مورد ادعای هیچکاک، نظریههای مخالف و موافق بسیار است اما شاید در تاریخ سینمای ایران، هیچ بازیگری تا به حال، همچون فرامرز قریبیان، به جمله و دریافتِ هیچکاک از سینما، نزدیک و شبیه نباشد. قریبیان، بازیگرِ «تصویر» است، نه دیالوگ. هرچند صاحبِ لحن و بیانِ پختهای است، اما سیمای او، خطوطِ روی چهره و و بافتِ صورت و عمقِ نگاهش، «چیز دیگری است». همهی بازی او، خلاصه در همان هیبت است، خلاصه در همان سکوت، خلاصه در همان رازآلودگی و نگاه.
به همین دلیل، قریبیان بیش از هرچیز به وسترنهای کلاسیک شباهت دارد. به قهرمانهای تکافتاده، به اسطورهی جان فورد، به «جان وین». به کاراکترهایی که آفتابِ کویر روی سیمایشان، آنها را دستنیافتنی مینماید و شعاعِ آن آفتاب، مردی و مردانگی را در کمال، تثبیت میکند. این را مخاطب، در فیلم «خروج» اثر ابراهیم حاتمیکیا بیش از هرجای دیگری میفهمد و طعمش را میچشد. زیرا «خروج»، سینمای «تصویر» است، و ایضاً قهرمانِ «خروج»، رحمتِ بخشی با بازی قریبیان، بیش از آنکه حرف بزند، «نگاه» میکند و بیش از آنکه دیالوگ بگوید، «خیره» میشود. کاراکتری که حتی خشماش، نه در کلاماش، که در اعماقِ نگاه اوست. همان نگاهِ رازآلودی که با تکیه بر آن، شاید بتوان بر ادعای بزرگ و جنجالیِ هیچکاک، آکسان نهاد و پس از چند دهه، دوباره به آن رجوع کرد.
سینما، هنرِ تصویر است، همچون، چشمهای فرامرز قریبیان!
نویسنده: حسین لامعی
-
دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۴:۳۴
-
۷۸ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/266248/