آریا بانو

آخرين مطالب

4 قصه کوتاه و زیبا برای کودکان اجتماعي

  بزرگنمايي:

آریا بانو - آرگا / کودکان تمایل زیادی به شنیدن قصه شب دارند و اگر کودک شما بی خواب است و به سختی می خوابد بهتر است داستان های شب زیبا و جالب را برای او تعریف کنید تا علاوه بر سرگرم کردن فرزندتان، ذهن او را برای داشتن خوابی بهتر آماده کنید.
قصه شب برای کودکان در انواع مضامین آموزنده و دلنشین و … نوشته می شود و شما می توانید با توجه به رده سنی کودکان از بین این داستان های زیبا، قصه شب پرمحتوایی را برای مطالعه آن ها انتخاب کنید. در مطالب قبلی سه قصه قبل از خواب و داستان دیو و دلبر و داستان سفید برفی را مطالعه کردید در ادامه این مطلب 4 داستان شب زیبا و پرمحتوا را مطالعه خواهید کرد.
یکی از بهترین روش ها برای خواباندن و آموزش مطالب مختلف به کودکان تعریف کردن قصه شب برای آن ها است. توجه داشته باشید که اگر شما تمایل دارید مطالبی را به کودک خود آموزش بدهید بهتر است قصه شبی را برای او تعریف کنید مضمونی آموزنده دارد.
قصه شب قصه پری کوچولو
پری کوچولو، دختری خوب و مهربان و با سلیقه بود که اتاق مرتّب و منظمی داشت. اتاقش صندلی خیلی خوشگلی داشت و گل های قشنگی روی میزش گذاشته بود. او کتاب هایش را منظّم می چید و لباس و کیف و کفش مدرسه اش را تمیز نگه می داشت و حتّی اسباب بازی هایش را تمیز و مرتّب نگه می داشت.
پری کوچولو، عروسک زیبایی داشت که خیلی آن را دوست داشت و همیشه با عروسکش صحبت می کرد. اگر کسی عروسکش را دست می زد، به او می گفت که عروسکم را خراب نکنی.
روزی دوستانش را به خانه شان دعوت کرد. آنان به اتاق پری کوچولو رفتند و شروع کردند به بازی کردن. مادر پری کوچولو برای دوستانش کیک پخته بود، به پری کوچولو گفت: بیا به من کمک کن میوه ها و کیک را به اتاقت ببریم تا از دوستانت پذیرایی کنی.
پری کوچولو به مادرش کمک کرد کیک و میوه ها را به اتاق آورد و از دوستانش پذیرایی کرد. یکی از دوستان پری کوچولو گفت: پری جان! عروسکت چقدر قشنگ است، آن را بیاور بازی کنیم.
پری گفت: مواظب باشید عروسکم خراب نشود؛ چون من به این عروسکم خیلی علاقه دارم. او همیشه با من صحبت می کند و خیلی مهربان است. او عروسک را از کمد برداشت و به دوستش داد، ناگهان عروسک از دست دوستش افتاد و شکست. پری خیلی ناراحت و عصبانی شد، گفت: چرا این کار را کردی؟ من عروسک زیبایم را از دست دادم. پری شروع کرد به گریه کردن، دوستش خیلی خجالت کشید و از او معذرت خواهی کرد.
مادر پری به اتاق آمد و گفت: دخترم! چرا گریه می کنی؟ پری مادرش را بغل کرد و گفت: مادرجان! عروسک شیشه ای زیبایم شکست. من چه کار کنم؟ مادر پری گفت: دخترم! اشکالی ندارد. دوست تو که قصد بدی نداشت. تو نباید این قدر نگران باشی، من برایت یک عروسک دیگر می خرم، برو از دوستانت عذر خواهی کن؛ زیرا آنان مهمان تو هستند. تو باید با آنان با مهربانی رفتار کنی؛ زیرا مهمان حبیب خدا است.
پری از دوستانش عذرخواهی کرد و گفت: مرا ببخشید! آخه من خیلی به این عروسکم وابسته بودم، بعد شروع کردند به خوردن میوه و کیک. دوستان پری بعد از مهمانی خداحافظی کردند و به خانه های شان رفتند.
آن دوست پری که عروسک را شکسته بود خیلی چهره اش نگران بود. وقتی به خانه شان رفت مادرش پرسید: دخترم! مهمانی به شما خوش گذشت یا نه؟ چرا ناراحتی؟ دختر شروع کرد به گریه کردن، گفت: مادر امروز مهمانی برای من خیلی غم انگیز بود؛ من یکی از بهترین عروسک های پری را شکستم.
مادرش گفت: دخترم! نگران نباش، بلند شو با هم به بازار برویم.
آنها تمام مغازه های عروسک فروشی را نگاه کردند تا عروسکی مثل عروسک پری پیدا کنند، ناگهان دوست پری عروسکی شبیه عروسک پری دید، مادرش فوراً آن عروسک را خرید و کادو کرد، آن گاه به طرف خانه پری رفتند.
وقتی به خانه پری رسیدند مادر پری از دیدن آنها خیلی خوشحال شد و گفت: خوش آمدید! پری کادو را از دست دوستش گرفت و باز کرد و از دیدن آن عروسک خیلی خوشحال شد و گفت: خدایا! این عروسک مثل عروسک خودم زیبا و دلنشین است دستت درد نکند، چرا زحمت کشیدی؟
پری از مادر دوستش تشکر کرد و گفت: خانم! خیلی از شما ممنونم، شما خیلی خوب و مهربان هستید. من به عروسکم خیلی علاقه داشتم، به خاطر همین، آن روز رفتار خوبی با دوستانم نداشتم.
امیدوارم دوستانم مرا ببخشند. آن وقت دوست پری او را بوسید و خداحافظی کردند و رفتند. بچه ها! نباید به خاطر یک اتفاق کوچک دوستی تان را به هم بزنید.
قصه ملکه گل ها
روزی روزگاری ، دختری مهربان در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد ، که به ملکه گل ها شهرت یافته بود. چند سالی بود که او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می کرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد. مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود. دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می کرد . گل ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود، دیگر کسی نبود آن ها را نوازش کند یا برایشان آواز بخواند. روزی از همان روزها ، کبوتر سفیدی کنار پنجره اتاق ملکه گل ها نشست. وقتی چشمش به ملکه افتاد فهمید، دختر مهربانی که کبوتر ها از او حرف می زنند، همین ملکه است ، پس به سرعت به باغ رفت و به گل ها خبر داد که ملکه سخت بیمار شده است . گل ها که از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بودند ، به دنبال چاره ای می گشتند . یکی از آن ها گفت : « کاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم که این امکان ندارد ! » کبوتر گفت : « این که کاری ندارد ، من می توانم هر روز یکی از شما را با نوکم بچینم و پیش او ببرم . » گل ها با شنیدن این پیشنهاد کبوتر خوشحال شدند و از همان روز به بعد ، کبوتر ، هر روز یکی از آن ها را به نوک می گرفت و برای ملکه می برد و او با دیدن و بوییدن گل ها ، حالش بهتر می شد.
یک شب ، که ملکه در خواب بود ، ناگهان با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد. دستش را به دیوار گرفت و آرام و آهسته به سمت باغ رفت ، وقتی داخل باغ شد فهمید که صدای گریه مربوط به کیست ، این صدای گریه غنچه های کوچولوی باغ بود . آن ها نتوانسته بودند پیش ملکه بروند ، چون اگر از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشکفند ، در ضمن با رفتن گل ها ، آن ها احساس تنهایی می کردند. ملکه مدتی آن ها را نوازش کرد و گریه آن ها را آرام کرد و سپس به آن ها قول داد که هر چه زودتر گل ها را به باغ برگرداند. صبح فردا ، گل ها را به دست گرفت و خیلی آهسته و آرام قدم برداشت و به طرف باغ رفت ، وقتی که وارد باغ شد ، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا کرد ، سپس شروع کرد به کاشتن گل ها در خاک با این کار حالش کم کم بهتر می شد، تا اینکه بعد از چند روز توانست راه برود و حتی برای گل ها آواز بخواند . گل ها و غنچه ها از اینکه باز هم کنار هم از دیدار ملکه و مهربانی های او ، لذت می بردند خوشحال بودند و همگی به هم قول دادند که سال های سال در کنار هم ، همچون گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی ، همدیگر را فراموش نکنند و تنها نگذارند.
قصه ماهی رنگین کمان
در همین لحظه همه ماهی ها با ناراحتی به ماهی پفی برگشتند. ماهی پفی فریاد زد: « منظورم این بود که وقتی خورشید در آن جا غروب می کند، آب ارغوانی می شود.» خانم هشت پا با مهربانی به ماهی پفی گفت: « عیبی ندارد. من هم مثل تو، داستان های عجیب را دوست دارم. » بعد از ناهار همه ماهی ها به طرف کشتی غرق شده رفتند تا در کنار بازی کنند. زردک به ماهی پفی گفت: « برای فرشته تعریف کن که کشتی چه جوری غرق شده.» همه ماهی ها دور ماهی پفی جمع شدند و یک صدا با هم گفتند: « زود باش! تعریف کن.» ماهی پفی گفت: « شبی تاریک و طوفانی بود. کشتی بار سنگینی را با خودش می برد. برای ادامه مسیر، ناخدا می بایست از بار آن کم کند، پس فرمان داد…» ناگهان فرشته با هیجان گفت: « بارهای روی عرشه را به دریا بیندازید!» بعد با خجالت رو به ماهی پفی کرد: « معذرت می خواهم که حرفت را قطع کردم. آخر من اینجای داستان را دوست دارم.» ماهی رنگین کمان در حالی که تعجب کرده بود از فرشته پرسید: « یعنی تو هم این داستان را شنیده ای؟ » فرشته گفت: « بله، این داستان معروفی در مورد کشتی غرق شده ای است که به صخره های پروانه در دوردست برخورد کرده است.» زردک از ماهی پفی پرسید: « ولی تو گفته بودی که این داستان همین جا اتفاق افتاده !» مروارید گفت: « اما اینجا که صخره ندارد، پس حرف فرشته درست است.» دم تیغی گفت: « به نظر من هم همین طور است.» ماهی رنگین کمان از ماهی پفی پرسید: « راستش را بگو، آیا داستان خیالی برای ما تعریف کرده ای؟» در همین لحظه زنگ کلاس زده شد و ماهی پفی، خوشحال، زودتر از همه و با عجله به طرف کلاس شنا کرد.
قصه ماهی کوچولو
خانم هشت پا در کلاس بعداز ظهر گفت: « بچه های من! درس امروز در مورد سرزمین صدف هاست. تا حالا کسی از شما به این سرزمین زیبا و جالب رفته؟» فرشته گفت: « بله، من رفتم.» ماهی پفی گفت: « من هم همینطور!»
خانم هشت پا گفت: « عالیه! خب من می خواهم در مورد آن جا بیشتر بدانم. فرشته تو اول بگو.» فرشته گفت: « در آن جا به هر طرف که نگاه می کنی پر از صدف است. اگر حتی یک شن خیلی ریز داخل صدف بیفتد، بعد از مدتی به مروارید زیبایی تبدیل می شود. اما پیدا کردن مروارید خیلی سخت است. من حتی یک دانه هم پیدا نکردم.» ماهی پفی زود گفت: « اما من یکی پیدا کرده ام!» ماهی رنگین کمان با شیطنت گفت: « شاید هم یک دروغ بزرگ بوده!» همه ماهی ها مطمئن بودند که ماهی پفی مرواریدی پیدا نکرده و هیچ وقت به سرزمین صدف ها نرفته است. ماهی پفی با ناراحتی فریاد زد: « ولی من واقعاً به آن جا رفته ام.» در همین لحظه خانم هشت پا با مهربانی گفت: « بچه ها بس کنید. وقتی ماهی پفی می گوید به آن جا رفته ام، پس حتماً رفته است.» بعد خانم هشت پا از شاگردانش خواست تا هر کس مرواریدی دارد، فردا آن را به کلاس بیاورد. فردای آن روز ماهی پفی گفت: « خانم معلم، من یک مروارید آورده ام.» هیچ کدام از ماهی ها حرف او را باور نکردند. اما وقتی ماهی پفی مروارید را جلوی چشم آن ها گرفت، همه گفتند: « وای چه قدر می درخشد. « خیلی هم بزرگ است» « تو واقعاً یک مروارید پیدا کرده ای.» فرشته هم به ماهی پفی گفت: « این زیباترین مرواریدی است که تا به حال دیده ام! تو تنها ماهی هستی که بیش از اندازه از چیزی تعریف می کنی!» ماهی پفی خندید و گفت: « بله همین طور است.» فرشته گفت: « من کتاب جالبی درباره داستان های دریایی دارم که می توانیم با هم بخوانیم.» ماهی پفی گفت: « همان کتابی که در آن، داستان کشتی غرق شده آمده؟ من آن را میلیون ها بار خوانده ام! اما با این حال دوست دارم با تو دوباره آن را بخوانم.»

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/258387/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

یک بمب‌افکن میکرومقیاس برای مقابله با تومور سرطانی ساخته شد

صحبت های شنیدنی دکتر انوشه

واقعیت مصدومیت‌های جنجالی‌‌ترین تنیسور ATP

ترابی، اثرگذاری روی صد گل لیگ برتر!

معرفی تیم داوری بازی ملوان و سپاهان

اتلتیکومادرید، بارسلونا را پولدار می‌کند

با شگفتی‌سازان دقیقی علیه استقلال

پیام آماده بازگشت به ترکیب سپاهان

تلخ‌ترین حذف بارسلونا پس از 40 سال

تن‌هاخ: گارناچو از من عذرخواهی کرد

دروازه‌بان جنجالی بازی حساس را از دست داد

احضار دانیال اسماعیلی‌فر به کمیته انضباطی

فیلمسازی در حوزه اقوام یک گام بزرگ است

مهارت شگفت‌انگیز بازیگر مشهور سینما در کشیدن نقاشی

بازخوانی زیبا از ترانه دلنشین علیرضا افتخاری

پدر گلاب ایران درگذشت

سقوط جرثقیل در پتروشیمی رازی؛ 2 نفر فوت شدند

قانون اساسی برخاسته از نماز

گوناگون/ برج یاقوت کبود بعد از 20 سال گل داد!

4 گوشه دنیا/ پرموترین پسر جهان که مبتلا به «سندرم گرگینه» است

محافظت اردک مادر از جوجه اردک هایش در برابر حواصیل

درگیری حیوانات در طبیعت

قسمت هایی واقعی از کارتون تام و جری!

ابراز نگرانی سازمان جهانی بهداشت نسبت به گسترش آنفلوآنزای پرندگان در بین انسان‌ها

نقش «فرزند» در ارتباط زن و شوهر با یکدیگر

برای خوب شدن سرفه آنتی بیوتیک بخوریم؟

هزینه مومیایی جسد در سال 1403 اعلام شد

خانمم 3 ماه است که به جدایی فکر می کند

با این خوراکی های خوشمزه از کبد چرب رهایی می یابید

ری‌اکشن‌های جالب رضا عنایتی و مسعود شجاعی حین بازی

ستاره یونایتد: با بازی رئال-سیتی زجر کشیدم

قطع تمرین گرندپری چین به دلیل آتش‌سوزی

ترکیب احتمالی استقلال برای دیدار با شمس آذر

دلیل شادی نکردن کنعانی مشخص شد

ترکیب احتمالی شمس‌آذر مقابل استقلال

اولین واکنش شمسایی به احتمال تقابل زودهنگام با ژاپن

آینده مبهم قهرمان رئال در اتحاد

اتهام بزرگ به هالند و دی‌بروینه

کاسمیرو اشک آنچلوتی را درآورد!

جشن 30 سالگی «داستان عامه‌پسند»

نماهنگ «گل رز» با خوانندگی امید نصری

آپارتمان مخفی در نوک برج ایفل

آبشار زیبای شن لونگ در چین

خوش و بش جالب خرس با یک راننده!

طرز تهیه کته کباب بازاری

فقط مادر می‌تواند فرزند زیر دوسالش را ببوسد

به عنوان یک نوجوان در خانه هیچ حق انتخابی ندارم!

بادبان ناسا بر فراز زمین برافراشته می‌شود!

«نشان سبز» درباره زندگی پیامبر اکرم (ص) منتشر شد

صعود شفیعیان به فینال کایاک 500 متر