دستبند پلیس به جای لباس دامادی
اجتماعي
بزرگنمايي:
آریا بانو - روزنامه شهروند / چیزی به شروع زندگی مشترکش نمانده است. قرار بود یک هفته بعد، بهترین روز زندگیاش را جشن بگیرد. برای رسیدن به چنین روزی ١٣ سال صبر کرده بود. اما حالا تمام رویاهایش برباد رفته است. وسوسهای زندگیاش را از اینرو به آنرو کرد. امید وقتی پیش از برگزاری جشن عروسیاش بدشانسی آورد و موتورسیکلتش را سرقت کردند، تصمیم عجیبی گرفت. او بعد از آشنایی با مردی، مسیر زندگیاش تغییر کرد و نقشه سرقت کشید تا بتواند با پول آن جشن عروسی بگیرد. با ساخت ابزاری خاص توانست با همدستانش چندین موتورسیکلت را سرقت کنند، اما اتفاقی عجیب باعث میشود در سرقتهایش ناکام بماند. موتورسیکلتهای سرقتی چند ساعت بعد ناپدید میشدند و امید دلیل آن را نمیدانست، تا اینکه هفت روز مانده به عروسی مأموران کلانتری ١٢٩ جامی او را دستگیر میکنند، تازه آنجا بود که فهمید، اکثر موتورهایی که سرقت میکرده، جیپیاس داشتند و صاحبان آن خیلی زود محل پارک موتور را پیدا میکردند و موتورشان را با خود میبردند.
امید جزئیات سرقتهایش را در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» چنین شرح داد:
چند وقت است که سرقت میکنی؟
من اصلا خلافکار نبودم، با موتور کار میکردم و حتی به فکر خلاف و دزدی هم نیفتاده بودم، اما بدشانسی و بعد از آن هم پیشنهادی وسوسهانگیز، زندگیام را عوض کرد.
بدشانسی چرا؟
من با موتور کار میکردم و خرج زندگیام را از این راه درمیآوردم. مشکلات مالی و بدهیهای زیاد داشتم. تنها راه درآمدم موتورم بود که یک روز آن را سرقت کردند، آن هم درست وقتی که میخواستم با عشق زندگیام ازدواج کنم. چندسال کارکردم تا بتوانم پسانداز کنم و جشن عروسی بگیرم. اما موتورم را بردند، همین بدشانسی باعث شد اعصابم بههم بریزد. دیگر نمیدانستم باید چه کار کنم، برای همین تصمیم به سرقت گرفتم.
همدست هم داشتی؟
بله. درواقع همدستانم بودند که پیشنهاد سرقت را به من دادند. زمانی که موتورم را دزدیدند، یک روز برای انجام کاری موتور کرایه کردم. سر صحبت با راکب موتورسیکلت باز شد و من از گرفتاریهایم برای او گفتم. او به من پیشنهاد سرقت داد و گفت میتوانم در عرض یکی دو ماه هم هزینه عروسیام را تأمین کنم و هم بدهیهایم را بپردازم. گفت با خواهرزادهاش در این کار هستند و میتوانم با آنان شریک شوم. آن زمان آنقدر گرفتار بودم که تصمیم گرفتم پیشنهادش را قبول کنم. با دایی و خواهرزاده یک تیم شدیم و سرقتهایمان را شروع کردیم.
شگردتان چگونه بود؟
با همدستانم ابزاری را تهیه کرده بودیم که میتوانستیم قفل موتورسیکلتها را بشکنیم. با آن وسیله به صورت سریالی دزدیمیکردیم، اما اتفاقی عجیب باعث میشد سرقتهایمان به نتیجه نرسد.
چه اتفاقی؟
هربار پس از دزدی، موتورسیکلتهای سرقتی را در کوچه یا محلی خلوت پارک میکردیم تا بتوانیم آن را به فروش برسانیم. اما چند ساعت بعد موتورسیکلتها ناپدید میشدند. بیشتر موتورهایی که دزدیدیم، همینطور ناپدید شدند.
چرا ناپدید میشدند؟
آن زمان نمیدانستیم، وقتی دستگیر شدیم، فهمیدیم موتورها جیپیاس داشتند. صاحبان آنها بلافاصله محل پارک موتور را پیدا کرده و میآمدند و آن را با خودشان میبردند. بدون اینکه حتی شکایتی کنند، برای همین در بیشتر سرقتها پولی گیرمان نمیآمد.
چند وقت بود که این کار را انجام میدادید؟
تقریبا یک سالی میشد. میخواستم هزینه عروسیام را جور کنم. ١٣سال عاشق دختری بودم، اما پول نداشتم تا با او ازدواج کنم. قصد داشتم با این سرقتها پول عروسیمان را جور کنم. وقتی کمی پول به دست آوردم، به خواستگاریاش رفتم و مقدمات عروسی را فراهم کردیم. هفت روز بعد مراسم عروسیام است، اما دستگیر شدم. بعد از این همه سال داشتم به آرزویم میرسیدم، اما همه چیز نابود شد. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارم، چون عشق زندگیام را از دست دادهام.
هر سه نفرتان دستگیر شدهاید؟
فقط دو نفرمان دستگیر شدهایم. یک نفرمان هنوز فراری است.
-
چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۶:۰۸
-
۳۴ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/234745/