آریا بانو

آخرين مطالب

 داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی گوناگون

  بزرگنمايي:

آریا بانو -  داستان غم انگیز دفتر خاطرات صورتی
٤٠
٠
بیتوته / دفتر خاطرات صورتی داستانی غم انگیز درباره یک دختربچه است که زندگی اش هر روز بدتر و بدتر می شود زیرا او توسط یک دنیای ظالمانه مورد آزار و اذیت قرار می گیرد.
دختر بچه ای که صاحب دفتر خاطرات صورتی بود ، تنها هشت سال داشت. با وجود سن کم ، او بیشتر از بچه های همسن خود می دانست.
اگر به جلد دفتر خاطرات صورتی او نگاه می کنید ، احتمالاً به آن توجه زیادی نمی کنید. بسیاری از بچه های سن او خاطرات خود را نگه می دارند که در آن تمام افکار تصادفی و اسرار کوچک خود را می نویسند. اما اگر می خواهید دفتر خاطرات صورتی او را باز کنید و به درون آن نگاه کنید ، ممکن است از آنچه می خوانید شوکه شوید. هر صفحه پر از نوشته های کودکانه بود ، جوهر از اشک ریخته و آغشته به خون است.
عمه و عمویش هر روز او را کتک می زدند. آنها از این واقعیت متنفر بودند که مجبور شدند از او مراقبت کنند. آنها از این واقعیت متنفر بودند که مجبور شدند پول خود را برای او خرج کنند.
آنها تمام عصبانیت های خود را از روی او خالی می کردند ، مشت می زدند و لگد می زدند تا اینکه او دیگر توانی در بدن نداشت.
هرچند مدتها قبل بود، اما او هنوز هم می توانست لبخند دوست داشتنی مادرش ، گرمی آغوش او ، سخنان مهربان پدرش ، احساس بوسه اش را روی گونه اش ، لبخند شاد برادرش و صدای خنده اش به خاطر بسپارد. اما اینها همه یک خاطره غم انگیز و دوردست بود.
مادر و پدرش مردند. آنها اعدام شده بودند ، اما آنها بیگناه بودند. آنها گول خورده بودند. مردی که آنها گول زده بود بسیار پولدار و بی رحم بود. پدر و مادرش فقیر و ساده لوح بودند. آنها شانسی برای اثبات بی گناهی خود نداشتند.
این مرد قتل وحشیانه ای مرتکب شده بود. برای نجات خودش ، تصمیم گرفت شخص دیگری را مقصر کند. او والدین دختر کوچک را انتخاب کرد. وی یک پرونده دروغین علیه آنها درست کرد.
مدارکی را آماده کرد، سپس به پلیس و قاضی رشوه داد. والدینش به جرم این قتل محکوم شدند و به اعدام محکوم شدند.
دخترک و برادرش در این دنیای خشن و بی رحم تنها مانده بودند. آنها بی خانمان شدند و در خیابان های سرد خوابیده و برای پیدا کردن غذا در سطل زباله جستجو می کردند. زمستان بود و دخترک آنفولانزا گرفت. او به شدت بیمار شد. آنها هیچ پولی برای پرداخت هزینه پزشک نداشتند ، بنابراین برادرش مجبور به دزدی شد.
مقداری پول دزدید. او برای خواهرش یک دکتر پیدا کرد. با همان پول کمی که باقی مانده بود ، او دفترچه خاطرات صورتی را برای او خریداری کرد. هنگامی که آن را به او داد ، به او گفت که می تواند از آن استفاده کند تا تمام خاطرات خود را در آن بنویسد.
با گذشت زمان ، دختر بچه بهتر شد ، اما برادرش چندان خوش شانس نبود. پلیس وی را برای سرقت دستگیر کرد. مردی که پول را از او دزدید بسیار پولدار و بی رحم بود. وی به قاضی و پلیس رشوه داد و این پسر را به دلیل دزدی به دار آویخت.
بار دیگر ، زندگی دخترک از هم پاشیده شد و همه رؤیاهای او از بین رفت . او این بار تنها در خیابان ها بود و به سختی زندگی می کرد. یک روز ، پیرمرد مهربانی به دخترک کوچک برخورد کرد. او در خیابان دراز کشیده بود و تقریباً از گرسنگی مرده بود. او ترحم کرد و او را در آغوش گرفت. و او را به نزدیکترین پاسگاه پلیس منتقل کرد و از آنها خواست که از او مراقبت کنند. پلیس موفق به پیگیری بستگان وی شد. عمه و عمو. آنها از مراقبت از دخترک امتناع ورزیدند ، اما پلیس آنها را مجبور کرد که از او مراقبت کنند.
عمه و عموی او بداخلاق ​​و بیرحم بودند. او هر روز مورد ضرب و شتم قرار می گرفت. هرچند زندگی او وحشتناک بود ، اما او هرگز به فکر پایان دادن به زندگی خود نبود. او نمی توانست این کار را انجام دهد. او می دانست که باید قوی باشد. او می دانست که باید ادامه یابد.
در دفتر خاطرات خود ، خصوصی ترین افکار خود را نوشت. او در مورد امیدها و آرزوهایش نوشت. او یک آرزو در زندگی داشت. هرچه ممکن است به نظر غیر ممکن باشد ، او می خواست به مدرسه برود. او می خواست سخت درس بخواند. او می خواست به دانشگاه برود. او می خواست قاضی شود. به این ترتیب ، او فکر می کرد ، می تواند به دیگران کمک کند. او صادق و عادل خواهد بود. او هرگز اجازه نمی داد که خودش فاسد شود. او هرگز رشوه نمی پذیرفت.
با گذشت زمان ، ضرب و شتم بدتر شد. عمه و عموی او رحم نکردند. بدن او کبود شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود ، اما روحش هنوز زنده بود و او مصمم بود که رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کند.
یک روز غم انگیز ، او وقتی بازی می کرد به طور تصادفی به گلدان مورد علاقه عموی خود زد گلدان به زمین خورد و مانند رویاهای دختر به قطعات کوچک خرد شد.
او می دانست که پایان زندگیش فرا رسیده است. او می دانست عمویش بسیار عصبانی می شود.
او به مدرسه خود دوید و دفتر خاطرات صورتی خود را روی میز معلم خود گذاشت. او نمی خواست هدیه گرانبهای برادرش پس از رفتن او دور ریخته شود. هنگامی که او به خانه خود بازگشت ، امیدوار بود که هنوز هم وقت دارد ، برای دیدن یک دقیقه دیگر ، از جهان . اما بسیار دیر بود عموی او قبلاً منتظر او بود. او یک چماق بزرگ در دست خود نگه داشت و یک درخشش شیطانی روی صورتش بود. او دخترک را به موهای خود گرفت و او را به داخل کشید.
در آنجا ، پشت درهای بسته ، دختر ضعیف را کتک زد تا اینکه سیاه و کبود شد. سپس ، او را مورد ضرب و شتم بیشتر قرار داد. او را کتک زد تا تقریباً همه استخوانهای او شکسته شد.
صورتش از خون پر شده بود و به سختی می توانست نفس بکشد. دخترک می دانست که زمانش فرا رسیده است. همین که دید که او بی هوش شده و در حال مردن است، دست از کتک زدن دخترک برداشت.
روز بعد ، او پیدا شد مرده ، روی زمین سرد ، پوشیده شده از خون خشک، معلم دفتر خاطرات صورتی کوچک دخترک را روی میز خود پیدا کرد. وقتی آن را باز کرد و آنچه را که در داخل بود خواند ، بلافاصله پلیس را خبر کرد.
عموی وی به جرم قتل دستگیر شد و دفتر خاطرات صورتی به عنوان شاهد در جلسه دادگاه ارائه شد. هیئت منصفه ای از دوازده زن و مرد صادق ، وی را مقصر دانستند. قاضی او را به اعدام محکوم کرد.
او به دار آویخته شد. جنازه دخترک در قبری در ، کنار پدر و مادر و برادرش دفن شد.

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/212987/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

کارشناسی داوری مس رفسنجان - پیکان

کارشناسی داوری شمس آذر - فولاد

کارشناسی داوری استقلال خوزستان - صنعت نفت

پلی به گذشته؛ برتری 2-1 بایرن مونیخ مقابل منچستریونایتد

بخش‌هایی از داوری گلاره ناظمی در اولین قضاوت خود به عنوان داور اول در جام ملت های فوتسال آسیا

گل زیبای دوشان ولاهوویچ به کالیاری از روی ضربه آزاد

کارشناسی داوری سپاهان - ذوب آهن

کارشناسی داوری پیکان - هوادار

پیشنهاد رسمی امیر قلعه نویی و فدراسیون فوتبال به دست افشین قطبی رسید

کارشناسی داوری صنعت نفت - پرسپولیس

ماجرای مرد کوری که 60 سال پیش با شکنجه 2 کودک را برای گدایی اجاره کرد!

پیرترین فرد زنده جهان کیست؟

وداع با اطلس؛ ربات انسان‌نمای بوستون داینامیکس بازنشسته می‌شود

دل ز جان برگیر و در بر گیر یار مهربان

نصیرزاده: با مجیدی، گل محمدی مذاکره داشتیم

نصیرزاده: تمام لیست خمس با نظر خودش جذب کردیم

پیروانی: یک بار هم علیه داوری حرف نزدم

وضعیت خروجی ورزشگاه وطنی

هاشمی نسب: درباره ناعدالتی ها حرف نمیزنم

کایل واکر: جود بلینگام یک هافبک کامل است

بادامکی: فشار مجازی استقلال بی سابقه بوده است

بیرانوند فردا گچ دستش را باز می کند

معاون پرسپولیس: اعلام کردند VAR منتفی شد

علت توقف مذاکره تراکتور با بردیف از زبان نصیرزاده

آخرین خبر از واگذاری مالکیت باشگاه پرسپولیس

عمو کاووس: مرگ حقه، میکروب بهانه است

گناه مخاطب چی بود فرشته؟

‎«گریه لیلی»؛ شاهکار تکنوازی ویولن استاد اسدالله ملک

سرعت وقوع فرونشست چقدر است؟

خیلی شانس آورد از یک تصادف مرگبار نجات پیدا کرد!

عکس های کاملا به موقع

دلیل احساس درد در مفاصل انگشت ها چیست؟

اشتباهات ساده‌ای که آشپزخانه را شلوغ و نامرتب می‌کند

نسخه جدید ربات انسان‌نما اطلس با قابلیت‌های هوش مصنوعی معرفی شد

صحبت های شنیدنی دکتر الهی قمشه ای

دقیقی: می‌توانستیم مساوی کنیم، حیف شد

جعفری: بازی کردن با فولاد در اهواز همیشه سخت است

قربانعلی‌پور: مطمئنا لیگ برای تیم ملی رصد می‌شود

حردانی: هواداران سنگ تمام گذاشتند

شجاعی جمله معروف کمالوند را بازسازی کرد

سرپرست استقلال: مشکل تیم ما مالی است

کری ستاره بارسا برای رئال؛ با 200 درصد توان بازی می کنیم

رضاوند: بازی‌ها با VAR برگزار شود تا حق تیمی‌ خورده نشود

واکنش بادامکی به استفاده از VAR در هفته‌های پایانی

بادامکی: اسماعیلی فر به هواداران لایک نشان داده

وقتی هیچی از هنر نقاشی نمیدونی

دابسمش علی لهراسبی برای مخاطبانش

سلمان: در باز است، باز پرنده است، پس در پرنده است!

وقتی نمیتونی دو دقیقه ساکت بشینی

فامیل دور و بچه‌ش و ببعی قاچاقی میخوان برن ترکیه